نویسنده: الیزابت برنستین (Elizabeth Bernstein)
مرجع: The Wall Street Journal
تاریخ انتشار: ۱۰ مهر ۱۳۹۹
مدت مطالعه: حدود ۱۵ دقیقه
یک روانشناس اجتماعی میگوید که همهی ما، صرف نظر از اینکه چهقدر ذهنمان باز و پذیرا است، تعصبها و افکار سوگیرانه داریم. در این مطلب میگوییم چهطور با این افکار سوگیرانه روبهرو شویم.
چند سال پیش که لَری پیج (Larry Page) مدیر ریک کلاو (Rick Klau) به او و دیگر کارکنان گوگل پیشنهاد کرد که برای شناختن تعصبها و سوگیریهای ناخودآگاهشان در یک دورهی آموزشی شرکت کنند، اولین چیزی که به ذهن آقای کلاو رسید این بود: «این توصیه برای من نیست. من اصلاً چنین مشکلی ندارم.»
او خیلی زود متوجه شد که اشتباه میکند.
آقای کلاو که حالا از شرکای یک شرکت سرمایهگذاری است، در این سمینار شرکت کرد. یکی از فعالیتها، آزمونی آنلاین بود با این هدف که پاسخدهنده، نگرشهای ناخودآگاهش دربارهی جنسیت را بشناسد. نتیجهی این آزمون نشان داد که او بهشدت مردان را با «کار» و «علم» مرتبط میداند و زنان را با «خانه» و «هنر».
آقای کلاو، شهروند ۴۷ سالهی شهر سَن رامون (San Ramon) کالیفرنیا شوکه شده بود. او خودش را مردی میدانست که با زنان در محیط کار بهخوبی همکاری میکند و حامی آنها است، همسرش را تحسین میکرد و تلاش میکرد دخترش را قوی و مستقل بار آورد.
او میخواست نتایج را آزمایش کند، پس یک برنامهی کامپیوتری نوشت تا شمارههای ذخیرهشده در تلفناش را تجزیه و تحلیل کند. نتیجه نشان میداد که ۸۰ درصد شمارهها متعلق به مردان است. وقتی برنامه را برای تحلیل حسابهای کاربریاش در شبکههای اجتماعی استفاده کرد، به نتیجهی یکسانی رسید: ۸۰ درصد افرادی که در لینکدین (LinkedIn) با آنها مرتبط بود یا در توییتر دنبال میکرد، مرد بودند.
آقای کلاو میگوید: «نمیخواستم باور کنم. من، آگاهانه یا ناخودآگاه، به دنبال افرادی شبیه به خودم بودم.»
دکتر دالی چو (Dolly Chugh) روانشناس اجتماعی و استاد دانشگاه نیویورک که سالها دربارهی تعصب یا سوگیری پنهان (implicit bias) و رفتارهای خلاف اخلاق تحقیق کرده میگوید: «پژوهشها نشان میدهند که همهی ما، حتی روشنفکرترین و خیرخواهترینمان، تعصبهایی پنهان یا ناخودآگاه را حمل میکنیم. ما در ناخودآگاهمان حامل نگرشها و باورهای قالبی (stereotypes) دربارهی دیگرانیم و چه خوشمان بیاید یا نه، این نگرشها و باورها بر رفتار ما اثر میگذارند. این دست باورها با افکار آگاهانه و عامدانهی ما تفاوت دارند.»
خانم چو ادامه میدهد: «تعصبهای پنهان به طیفی از تجربهها منجر میشود. مثلاً فردی با شنیدن اینکه خلبان هواپیما زن است یک لحظه احساس ناامیدی میکند. یا فردی با دیدن پیشخدمت آسیایی در رستوران سوشی از ذهنش میگذرد که لابد پیشخدمت خوب انگلیسی حرف نمیزند. یا زنی به هنگام عبور از خیابان با دیدن چند مرد جوان که به او نزدیک میشوند، میترسد. یا فرد بیخانمانی را در خیابان میبینیم که از مردم طلب پول میکند و از ذهنمان میگذرد: «خب برو دنبال کار». همهی اینها تعصبهای ناخودآگاه هستند.»
از یک منظر، تعصب پنهان عادتی است که ما از لحظهی تولد و آغاز به درک جهان پیرامون، در خود پروردهایم. به گفتهی خانم چو، هر آنچه از والدینمان شنیدهایم، از تلویزیون و دیگر رسانهها دریافت کردهایم، در ترانهها شنیدهایم، چیزهایی که در مدرسه یا از دوستانمان آموختهایم، یا حتی اتفاقهایی که در کوچه و خیابان دیده و تجربه کردهایم، همه بر مغز ما اثر میگذارند. ما شاید بهطور آگاهانه به آنها اعتقاد نداشته باشیم اما آنها بخشی از ذهنیت ما هستند و در پسزمینهی ذهنمان ماندگار میشوند.
او ادامه میدهد: «تعصب پنهان چسبنده و انعطافپذیر است. به این معنی که ثبات ندارد و پیرو اتفاقها و تجربههای دنیای پیرامون است، همینطور بر اساس آنچه در ذهن فردِ حامل تعصب میگذرد، دچار نوسان میشود. یک تعصب و سوگیری خاص ممکن است در روزهای مختلف و در شرایط متفاوت شدیدتر یا ضعیفتر شود.»
تعصبهای پنهان بر رفتار ما اثر میگذارند، بهویژه وقتهایی که تحت فشار یا استرس هستیم. بعضی رفتارهای نشأت گرفته از آنها ظریفاند به چشم نمیآیند، مثل دور نشستن از بعضی افراد، پرهیز از تماس چشمی، گفتوگو یا لبخند زدن به یک نفر بیاینکه شناختی از او داشته باشیم یا بدانیم عصبانی است یا حالتی دوستانه دارد. برخی دیگر از رفتارها تند و تیزتر هستند، مثل حمایت از کسی یا طرح دوستی ریختن با کسی.
آزمونی که آقای کلاو در آن جلسهی آموزشی برای ارزیابی میزان سوگیری پنهان خود در زمینهی جنسیت استفاده کرد، آزمون تداعی ضمنی (ناآشکار) (Implicit Association Test) است که سال ۱۹۹۸ در دانشگاه هاروارد طراحی شد. این آزمون بخشی از یک پروژهی ناسودبر به نام «پروژهی ضمنی» (Project Implicit) بود که دانشگاههای واشنگتن، هاروارد و ویرجینیا بانی آن بودند. تعصبها و سوگیریها در حیطههای متعددی وجود دارند، از نژاد و جنسیت و گرایش جنسی تا سن. هرچند این آزمون مناقشهبرانگیز بوده و برخی منتقدان میگویند که این آزمون ثابت نمیکند که یک باور ناآشکار الزاماً به رفتار و اقدام منجر خواهد شد، با اینحال یکی از مهمترین ابزارهای اندازهگیری مطالعهشده در روانشناسی است و بهطور گسترده در دورههای آموزشی استفاده میشود تا آگاهی افراد در زمینهی تعصبهای پنهانشان افزایش یابد. دکتر چو به همه پیشنهاد میکند این تست را (که آنلاین و رایگان است) بدهند، نه فقط یک بار که چند بار و در روزهای متفاوت، چون همانطور که اشاره شد تعصبهای ناخودآگاه ما نوسان دارند: «این کار دریچهای میگشاید به سوی چیزهایی درونمان که باید به آنها توجه کنیم.»
برای مبارزه با باورهای قالبی و ادراکهای ناخودآگاهی که حتی ممکن است هیچ ایدهای از وجودشان نداشته باشیم، چه کاری از دست ما بر میآید؟ تحقیقات نشان میدهند که هیچ جادویی برای پاک کردن تعصبهای پنهان وجود ندارد اما میتوان قدمهایی به سمت مقابله با آنها و کاستن از قدرت و اثربخشیشان برداشت.
راه حلی که دکتر چو آن را «حیاتی» میداند تقویت «ذهنیت رشد» (Growth Mindset) در قبال «ذهنیت ثابت و ایستا» (Fixed Mindset) است. ذهنیتهای ما میتواند در موقعیتها و جنبههای مختلف زندگیمان متفاوت باشد. وقتی ذهنیتی ایستا داریم خودمان را موجودی میبینیم که به تمامی شکل گرفته و به احتمال بسیار زیاد همانطور هم باقی خواهد ماند. این ما را به نقطهی کور میرساند، به انسداد. یک ذهنیت ثابت میگوید: من جنسیتزده و نژادپرست نیستم. اما ذهنیت رشد به روی تغییر باز است و میگوید: همیشه جای رشد و بهبود وجود دارد.
آقای کلاو میخواست تغییر کند. او میگوید: «وقتی متوجه مسأله شدم دیگر نمیتوانستم نادیده بگیرمش، احساسم نسبت به خودم و آنچه که بودم خوب نبود.»
او از شبکههای اجتماعی شروع و تلاش کرد آن را به تعادل برساند. این هم از لحاظ فردی و هم از نظر حرفهای برای او مهم بود: «مطالعات، یکی پس از دیگری، نشان میدهند که شرکتهایی با نیروی کار متنوع، موفقتر هستند و من دقیقاً همین را میخواهم.» آقای کلاو در لینکدین، زنان و اقلیتهای نژادی بیشتری را به فهرستش اضافه کرد. افزون بر این، در توییتر افرادی با دیدگاههای متفاوت را دنبال کرد، از جمله خبرنگارانی جز خبرنگاران مرد سفیدپوست. به لیست زنها و آمریکاییهای آفریقاییتباری که در توییتر دنبال میکرد مراجعه کرد و از میان افرادی که آنها دنبال میکردند تعدادی را به لیست خود اضافه کرد: «میخواستم مطمئن شوم بهطور مستمر محتوایی متفاوت و متنوع دریافت خواهم کرد.»
حساسیت دیگر او نسبت مشارکت مردان به زنان در کنفرانسها بود و در کنفرانسهایی که اغلب برگزارکنندگانشان مرد بودند شرکت نمیکرد. در جلسات و کنفرانسها حواسش بود که از کنج امن خود بیرون بیاید و با افراد مختلف معاشرت کند. با زنان بیشتری گفتوگو میکرد. میگوید: «یک بار متوجه شدم که فقط با چهار مرد حرف میزنم و از خودم پرسیدم واقعاً هیچ زنی در این اتاق نیست که بتواند در این گفتوگو شرکت کند؟»
کار مهم دیگ آقای کلاو این بود که موضوع را بهطور عمومی مطرح کرد و کوشید برای آن راه حلی پیدا کند؛ مقالهای در وبسایت مدیوم (Medium) و لینکدین نوشت و دربارهی موضوع توییت کرد. او میگوید که بازخوردهایی از مردانی دریافت کرد که شبکهی اطرافیان خود را بررسی کرده و متوجه عدم تعادل آن شدند. زنان بسیاری گفتند که آنها پیش از این هم به این عدم تعادل واقف بودهاند: «من از فهمیدن چیزی که دوستانم پیشتر میدانستند، حیرتزده بودم و این واقعیت برایم سخت بود. از خودم میپرسیدم چه چیزهای دیگری هست که دیگران دربارهشان میدانند اما برای من پنهان و ناآشکار هستند و تنها زمانی آشکار میشوند که مستقیم، جلوی چشمم قرار بگیرند؟»
او معتقد نیست که مشکل تعصب پنهانش را بهطور کامل حل کرده است. شبکهی دوستانش در رسانههای اجتماعی از ۸۰ درصد مرد به ۶۵ درصد رسیده بود اما آقای کلاو از همین پیشرفت هم خوشحال بود: «حالا بیشتر میدانم و به فرصتها و چالشهایی که لزوماً بر من اثر ندارند اما واقعیتی مهم در محیط پیرامون من هستند، آگاهم.»
مقابله با تعصبهای پنهان
خانم چو که کتابش با عنوان «شخصی که میخواهی باشی: آدمهای خوب چهطور با تعصبها میجنگند» مورد تحسین منتقدان و خوانندگان قرار گرفته، برای مقابله با تعصبهای پنهان پیشنهادهایی دارد:
تست تداعی ضمنی را بدهید. نسخههای مختلفی از این تست وجود دارد که نژاد، جنسیت، سن، گرایش جنسی و دیگر حوزههای مورد سوگیری و تعصب را بررسی میکند. به دنبال آن موضوعی بروید که یا احساس میکنید به شما مرتبط و به روحیات شما نزدیکتر است، یا حوزهای است که مضطربتان میکند. حالت ایدهآل این است که بیش از یک بار آن را امتحان کنید. این به شما نشان میدهد که نیاز دارید روی کدام بخشها و حوزهها بیشتر کار کنید.
خودتان را بررسی کنید. ۱۰ توییت آخری که خواندهاید، ۱۰ ترانهای که گوش کردهاید یا ۱۰ نفری که اخیراً با آنها تماس گرفتهاید را مرور کنید. هرکدام چهقدر به خود شما و به ۹ مورد دیگر شبیهاند؟ این بازبینی و وارسی به شما میگوید در اتاق پژواک (فضایی بسته که اطلاعات و ایدهها و باورهایی مرتباً در آن تکرار میشوند) نشستهاید یا خود را در معرض دیدگاههای مختلف قرار میدهید. دامنهی محتوای مصرفیتان مثل برنامههای تلویزیونی، فیلمها، کتابها، موسیقی، پادکستها و شبکههای اجتماعی را گسترش دهید. به افرادی نگاه کنید که پیشینهشان با شما و افرادی که دنبال میکنید یا دوست دارید، متفاوت است.
به ذهنیت رشد پناه ببرید. ذهنیت رشد نوید میدهد که شما میتوانید تغییر کنید. مراقب نجواهای درونی که میگویند: «نه، من نگاه جنسیتزده ندارم» یا «نه، من نژادپرست نیستم» باشید. اینها نمونهی ذهنیت ایستا هستند و راه را بر هر تغییر و بهبودی میبندند. ذهنیت رشد به شما اجازه میدهد بگویید: «همیشه امکان بهتر شدن و رشد کردن وجود دارد.»
آگاهی ارادی (خودآگاهی) را تمرین کنید. چیزهایی که دربارهی دیگران نمیدانید پیدا کنید، بهویژه دیگرانی که شبیه شما نیستند و راههایی برای از میان برداشتن فاصلهها پیدا کنید. از دوستانتان شروع کنید، دربارهی سبک زندگی و ایدههایشان بپرسید و ببینید چهقدر با زندگی شما تفاوت دارند. دربارهی تجربههای متفاوت بخوانید.
به دیگرانی که شبیه به شما نیستند گوش کنید. روی دیدگاه خودتان پافشاری نکنید. همچنین، تجربههای آنها را تفسیر نکنید و برای مشکلاتشان راه حل ارائه ندهید. سؤال بپرسید و آمادهی کشف چیزهای تازه دربارهی احساسات و افکار آنها باشید، حتی وقتهایی که با این کار راحت نیستید و احساس میکنید تحت فشارید.
با جوانان دربارهی دیدگاههایشان حرف بزنید. این را مثل یک جلسهی آموزشی ببینید. جوانترها معمولاً با تغییرات و پیشرفتها هماهنگتر هستند و از تازهترین تغییرات مطلعاند. از آنها دربارهی کارهایی که میکنند، دوستانشان و دیدگاههایشان نسبت به مسائل اجتماعی بپرسید. میان حرفهایشان نپرید و مخالفت نکنید. فقط اجازه بدهید حرف بزنند.
منتظر سختیها باشید. به خودتان به چشم کاری نگاه کنید که در حال پیشرفت است. این دقیقاً صدای ذهنیت رشد است. این ترجمهی دقیق این است که همیشه جا برای بهتر شدن هست. و در آخر اینکه؛ منتظر یک نتیجهی لذتبخش باشید.