مرجع: The Washington Post
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۹۶
مدت مطالعه: حدود ۴ دقیقه
«خب، امروز تو مدرسه چی کار کردی؟»
اغلب جواب این سؤال این است: «هیچی!»، «نمیدونم!»، «یادم نیست!».
وقتی کودک تازه به مهد یا پیشدبستانی میرود، بسیاری از پدر و مادرها مشتاقانه میخواهند بدانند که بچه روزش را چهطور گذرانده است. اما همین خواست ساده، گاهی ناممکن به نظر میرسد و بیپاسخ میماند. بعضی کارشناسان پیشنهاد میکنند پیش از سرازیر کردن سیل سؤالها به سوی کودک، به او فضا و زمان بدهید آرام شود و از آن فضا فاصله بگیرد. اما گاهی بعد از گذشت زمان هم کودک هیچ نمیگوید. برخی دیگر توصیه میکنند سؤالهای باز اما دقیقتری مطرح کنید: مثلاً بهجای «امروز چهطور بود؟» بپرسید «امروز چه بازیهایی کردی؟ به چی خندیدی؟» اما بعضی کودکان از این سؤالها هم استقبال نمیکنند و از آنچه از سر گذراندهاند، نمیگویند.
سارا اَکِرمَن، نویسنده، فارغالتحصیل روانشناسی و فعال رسانهای در زمینهی تربیت و روانشناسی کودک از تجربه خودش در گفتوگو با فرزندش در واشنگتنپست نوشته و پیشنهادش این است که جای سؤال پرسیدن، از خودتان بگویید و لحظههایتان را با فرزندتان به اشتراک بگذارید: «با شروع سال تحصیلی، تصمیم گرفتم روش جدیدی را امتحان کنم. سر میز شام از دخترم پرسیدم: «میخوای بدونی من امروز چه کارهایی کردم؟» برایش تعریف کردم که چند تا جلسه داشتم، موقع کپی گرفتن کاغذ در پرینتر گیر کرد، کلیدم را گم کردم و نیم ساعت بعد همکارم زیر میز آن را پیدا کرد، ناهار چه خوردم و همکارم که مریض شده بود، امروز چه حالی داشت. از آن شب به بعد دخترم همیشه میخواهد بداند روزم را چهطور گذراندهام.»
بعد از تعریف کردن من، انگار که نوبت او شده باشد، خودش شروع میکند به صحبت؛ از اینکه زیپ لباسش را خودش باز کرده و دستش به گیره لباس نرسیده، وسط کلاس حرف زده و معلم به او تذکر داده، موقع ناهار کنار کدام همکلاسیاش نشسته و با هم سیب خوردهاند، در کلاس همه با هم شعر خواندهاند و یک نفر کلمهها را جابهجا گفته و خلاصه هر آنچه برایش مهم بوده و در ذهنش مانده است.
خانم اکرمن معتقد است آنچه دخترش را به حرف آورده هیجان دانستن دربارهی وقایعی است که مادرش هنگام جدایی از او تجربه میکند، اینکه به چه مشغول بوده، چه اتفاقهایی افتاده و چه واکنشهایی نشان داده است. او مینویسد: مهم نیست شما کار اداری دارید، پزشک هستید یا نگهبان ساختمان، راننده، معلم، کشاورز یا صندوقدار. اینکه کار شما تکراری است یا فکر میکنید جذابیت کافی را ندارد، مهم نیست؛ آنچه اهمیت دارد این است که شریک کردن بچهها در روال روزانه، خستگیها، اشتباهها، سختیها، شادیها و خندهها است که بچه یا هر مخاطب دیگری را سر ذوق میآورد. وقتی من این کار را کردم، دخترم هم به اراده و تصمیم خودش داستان روزش را برای من تعریف کرد.»
خانم اکرمن توصیه مادرانه و البته تربیتیاش را با نقل قولی از دخترش تمام میکند: «امشب سر شام داشتم در مورد برنامههای فردا صحبت میکردم که دخترم ناگهان سرش را بلند کرد و گفت «مامان نمیخوای اول تعریف کنی امروز چه کارهایی کردی؟». این در حالی است که صحبت کردن از فضای کاریام و گفتن از جزئیاتی که از صبح درگیرشان بودم برای خودم هم خستهکننده است و فکر میکنم برای بقیه باید همینطور باشد. در واقع آخرین کاری که دوست دارم انجام دهم، صحبت از مسائل کاری است. شاید دخترم هم فکر میکند صحبت از نقاشیها و کاردستیهایی که در مهدکودک کشیده و ساخته خستهکننده است. اما من دوست دارم بشنوم او در طول روز چه کرده است.»