مرجع: این مطلب حاصل گفتوگو با دو روانشناس، ناهید کشاورز و رضا کاظمزاده، دربارهی زمینهها، نشانهها و انگارههای خودکشیِ دانشآموزان و راهکارهایی برای پیشگیری از آن است. علاوهبر این، در تنظیمِ متن از منابعِ زیر استفاده شده است:
صحبت کردن با دانشآموزان دربارهی خودکشی (مدرسهی سلامتِ روانِ اونتاریو، کانادا)
واژگان مهماند (انجمن روانپزشکی کانادا)
تاریخ انتشار: ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
مدت مطالعه: حدود ۲۰ دقیقه
دورهی نوجوانی یکی از دورههای سِنیِ ویژه در طولِ عمر انسان است که پیچیدگیهای انگیزشی و رفتاریِ بسیاری را در بر میگیرد. شکلگیریِ شخصیت، هویتیابیِ فردی و اجتماعی، استقلالطلبی، چالشهای سازگاری، بحرانهای ارتباطی و فرآیندِ بلوغ از شناسههای این دوران بهشمار میروند. برخی زمینههای روانی و شرایطِ محیطی در این موقعیتِ ویژه و حساسِ سِنی میتوانند آسیبپذیریِ افراد را در دورهی نوجوانی افزایش داده، نوجوانان را با پریشانیهای شدیدی روبهرو کنند که آنان را بهسوی افکارِ خودکشی سوق دهد. در چنین وضعیتی، بزرگسالان چه امکاناتی در حمایت از نوجوانان دارند؟ آگاهیِ آموزشگران و والدین از برخی زمینهها و نشانههای هشداردهنده چگونه میتواند به راهکارهایی برای پیشگیری از خودکشیِ دانشآموزان بیانجامد؟
در این نوشته با بهرهگیری از دانش و تجربهی کارشناسان و استفاده از منابعِ معتبرِ دیگر، تلاش میکنیم راهِ رسیدن به پاسخ این پرسشها را با بررسیِ برخی از زمینهها، نشانهها و راهکارها هموارتر کنیم.
زمینههای روانی خودکشی در نوجوانان
پیشگیری از خودکشی نیز مانندِ رویارویی با بسیاری از پدیدهها نیازمندِ آشنایی با زمینهها و ریشههای آن است و بهویژه هنگامی که به خودکشی در نوجوانان میپردازیم. کارشناسانِ بسیاری از زمینههای گوناگونِ خودکشی در نوجوانان از جمله زمینهی روانی سخن گفتهاند. به باورِ کارشناسان، بسیاری از نوجوانانی که دست به خودکشی میزنند از یک اختلالِ روانی رنج میبرند و یکی از شایعترینِ این اختلالها افسردگی است. اما در بررسیِ اختلالهای روانیِ زمینهسازِ خودکشی آنچه از نوعِ اختلال مهمتر است، تحتِ درمان نبودنِ نوجوانانِ دارای آن اختلال و نیز توجه به اختلالهایی است که میتوانند بهطورِ غیرمستقیم نقش داشته باشند، اختلالهایی مانندِ بیشفعالی یا هر اختلالِ دیگری که میتواند بر عملکردِ تحصیلی کودکان و نوجوانان تأثیرِ منفی بگذارد، برچسبهایی را متوجهِشان کند یا آنها را در معرضِ رفتارهای تبعیضآمیز قرار دهد.
زمینههای روانی و نوساناتِ خُلقیِ نوجوانان
در بررسیِ زمینههای روانی باید میانِ نوسانات خُلقی معمول در نوجوانان با نگرانیهای جدیتر سلامت روان تفاوت قائل شد؛ اما ویژگیهایی مانندِ شدت، تکرار و سرایت، نوساناتِ خُلقی را به علائمِ هشدار تبدیل میکنند. بنابراین هنگامی که نوساناتِ خُلقی شدید و طولانی میشوند یا طوری به زمینههای مختلفِ زندگیِ نوجوان سرایت میکنند که نمیتوان میان آنها و یک رویدادِ مشخص ارتباطی یافت، از نشانهای هشداردهنده به شمار میروند.
خودکشی در نوجوانان و زمینههای وراثتی
با وجودِ مشاهدهی روابطِ آماری، میان ژنتیک و خودکشی روابطِ علت-معلولی دیده نمیشود؛ یعنی هرچند میتوان ژنِ مشخصی را در درصدِ معینی از کسانی که به خودکشی اقدام کردهاند شناسایی کرد اما نمیتوان آن ژن را مسؤلِ مستقیمِ این رفتار دانست. یعنی، نمیتوان گفت همهی کسانی که چنان ژنی دارند دست به چنین اقدامی خواهند زد یا اگر کسی آن ژن را نداشته باشد از این اقدام مصون است.
زمینههای محیطیِ مهم در خودکشیِ نوجوانان
برخی از زمینههای محیطی مانندِ تجربههای ناگوارِ کودکی (تراما) در خودکشیِ نوجوانان اهمیتِ ویژهای دارند. تجربههای ناگوارِ کودکی ممکن است برآمده از روابطِ درونِ خانواده یا وابسته به عواملِ بیرونی باشند؛ مثلا زندگی در محیط یا خانوادهی بیثبات که میتواند به بحرانهای ارتباطیِ درونِ خانواده مربوط باشد یا به شرایطِ بحرانیِ اقتصادی یا همزمان به هر دو. همچنین، اختلالِ روانیِ والدین، بدرفتاریها اعم از رفتارهای خشنِ کنترلگرانه و بیتوجهیِ مفرط، تجربهی مواجهه با واقعههای ترسناک یا دردناک مانندِ رویارویی با مرگ یا فقدان و از دست دادنِ نزدیکان، از این تجربههای ناگوارند.
نشانههای هشداردهنده در کودکان و نوجوانان
از نشانههای هشداردهندهای که نیازمندِ توجه و مراقبتِ ویژهاند، میتوان به این موارد اشاره کرد:
- تغییر ناگهانیِ منفی در وضعیتِ تحصیلی و بیاعتنایی نسبت به نمرهها یا نظرِ معلمان
- گوشهگیری و انزواطلبیِ ناشی از ناکارآمد یا بیاهمیت تلقی کردنِ خود
- گرایشهای فکری به بیارزشیِ زندگی و بیهودگیِ آن و ناامیدیِ بنیادی
- کنجکاویهای خطرناک مانند کنجکاوی دربارهی تأثیر برخی از داروها
- زخمی کردنِ خود، خراش انداختن بر بدن و همهی اَشکالِ خودزنی
- نشانههای اختلالِ تغذیه مانندِ پُرخوری یا کاهشِ وزن
- رفتارهای هیجانیِ ناشی از اختلالهای اضطرابی
- انواعِ خودنادیدهانگاری و اهمیت ندادن به خود
- قرار دادنِ خود در موقعیتهای پُرخطر
- سابقهی اقدام به خودکشی در نزدیکان
- سابقهی اقدام به خودکشیِ خودِ فرد
- رفتارهای متأثر از اعتیاد
حرف نزدنِ نوجوانان دربارهی خودکشی معیارِ جدی بودن مسأله نیست
هرچند نوجوانانی که ساکت و بیمسأله به نظر میرسند یا هیچ نشانهای از فکر کردن به خودکشی بروز نمیدهند، ممکن است برخلافِ ظاهرِ آرامِشان، وضعیتِ درونیِ متلاطم و نگرانکنندهای داشته باشند، اما معنایش این نیست که هرکس بهطورِ جدی به خودکشی فکر کند یا قصدِ جدیِ انجامِ آن را داشته باشد، دربارهاش حرف نمیزند. حرف نزدن عاملِ تعیینکنندهای در جدیتِ مسأله نیست و باعث نمیشود نوجوانانی را که دربارهی خودکشی حرف میزنند جدی نگیریم و به گفتههایشان اعتنا نکنیم.
احتمالِ سرایتِ خودکشی
در دورهی نوجوانی از سویی به دلیلِ کامل نشدنِ رشدِ مغزی و از سوی دیگر به دلیلِ گرایشِ زیاد به تقلید و همانندسازی، احتمالِ تأثیرپذیری و رفتارهای هیجانیِ ناشی از آن افزایش مییابد. بنابراین اگر نوجوانان در معرضِ اقدام به خودکشیِ دوستان، نزدیکان یا کسانی که رابطهی عاطفیِ ویژهای با آنان دارند، قرار بگیرند، احتمالِ سرایتِ هیجانیِ این رفتار به آنان وجود دارد. بنابراین نوجوانانی که در معرضِ خودکشی بودهاند باید بهطورِ ویژه موردِ توجه قرار بگیرند و ضمنِ تمرکز بر رفتارهایشان، دربارهی مسألهی خودکشی با آنها گفتوگو شود.
گفتوگو و آگاهیبخشی
گفتوگو دربارهی خودکشی اگر با برخی از ملاحظهها همراه باشد، نهتنها مشکل را تشدید نمیکند، بلکه کارکردهای پیشگیرانه خواهد داشت. بهطور کلی در صورتِ ضرورتِ طرحِ مسأله، برای انجامِ یک گفتوگوی امن با نوجوانان دربارهی خودکشی باید پیچیدگیِ موضوع و حساسیتِ سِنی آنها را در نظر گرفت و این ظرایف را در فضاسازیِ گفتوگو اِعمال کرد. جدولِ زیر نمونهای از ملاحظهها در فضاسازیِ یک گفتوگوی امن را نشان میدهد:
بایدها | نبایدها |
با دانشآموزان بهطورِ فردی یا در گروههای کوچک گفتوگو کنیم. | از گفتوگو دربارهی بیماریهای روانی و خودکشی در گروههای بزرگِ کلاسی یا در همایشهای مدرسه و گردهماییهای دانشآموزان بپرهیزیم؛ در یک جمعِ بزرگ، مشاهدهی واکنشهای فردی دانشآموزان و ارائهی پشتیبانی مناسب به آنها دشوار است. |
پیش از گفتوگو آمادگیِ خود را دربارهی موضوع و شرکتکنندگان بالا ببریم. دربارهی موضوع بیاندیشیم و دربارهی تکتکِ افرادِ شرکتکننده در گفتوگو اطلاعات کسب کنیم. | از گفتوگو دربارهی موضوعی که دربارهاش شناخت نداریم و نیز با کسانی که دربارهشان چیزی نمیدانیم بپرهیزیم. |
تلاش کنیم با گوش دادنِ فعال به حرفهای دانشآموزان، افکار و نگرانیهای آنها را کشف کنیم و در پیشبُردِ گفتوگو به کار بگیریم. | انتقالدهندهی محضِ اطلاعات نباشیم. |
با ارائهی اطلاعاتِ روشن و دقیق، به راستیآزمایی و درستیسنجیِ اطلاعاتِ دانشآموزان کمک کنیم. | تصورات یا اطلاعاتِ نادرستِ دانشآموزان را نادیده نگیریم و از آنها عبور نکنیم. |
اطلاعاتِ واقعی و مستند را در محدودهی موضوع، با هدفِ پیشگیری و با در نظر گرفتنِ شرایطِ سِنیِ مخاطب مطرح کنیم. | از ارائهی تصاویر یا روایتهای خشونتآمیزِ خودکشی خودداری کنیم. تصویرِ کسانی که در اثرِ خودکشی درگذشتهاند را نشان ندهیم. |
با شناسایی و حذفِ گزارههای رازآمیز و جذاب، از خودکشی افسانهزدایی کنیم. | در ارائهی اطلاعات، بر جزئیاتِ روایتهای خودکشی یا مرگِ افرادِ مشهور در اثرِ خودکشی تأکید نکنیم. |
پشتیبانیهای موجود، روشهای دسترسی و راههای برخورداری از حمایت را شرح دهیم. | از توصیف و تشریحِ روشهای خودکشی بپرهیزیم. |
لحنِ گفتوگو را مثبت نگه داریم و راهحلهای امیدوارکننده و الهامبخش را ترویج کنیم. | در توصیفها و نقلِ قولها، خودکشی را راهی برای حلِ مشکل یا انتقامگیری از زندگی عنوان نکنیم. |
با طرحِ پرسشهای پیشبرنده و درگیر کردنِ دانشآموزان در ارائهی راهحل، گفتوگو را بهسوی راهکارها هدایت کنیم. | دانشآموزان را درگیرِ پرسشهای بیپاسخ، مبهم یا متأثرکننده نکنیم. |
راههای خودمراقبتی، انعطافپذیری و تابآوری را معرفی و با بچهها تمرین کنیم. تواناییهای پیشینی که رنگ باختهاند و تواناییهای پیشِ روی افراد را برجسته کنیم. | خودکشی و مواجهه با آن را سادهسازی نکنیم. بیانِ گزارههای کلی و پیشِپاافتاده از مواهبِ زندگی و زیباییهای آن را راهِ منصرف کردنِ افراد از خودکشی در نظر نگیریم. |
شرایط، جایگاه، دانش و تواناییِ خود را در صلاحیتِ مداخلهی مؤثر در نظر بگیریم. مواردِ بحرانی را با دیگران در میان بگذاریم و از مشاوران و متخصصان کمک بگیریم. | خودمان را صرفاً به دلیلِ ایجادِ ارتباطِ مؤثر و برانگیختنِ اعتمادِ افرادی که در شرایطِ بحرانی قرار دارند، واجدِ صلاحیت در کمک کردن به آنان تلقی نکنیم. |
علاوه بر اینها، ملاحظههای زبانی نقشِ تعیینکنندهای در چنین گفتوگوهایی دارند. با وجودِ نیتهای یاریگرانه، انتخاب برخی واژهها پندارهای نادرست را تقویت و تشدید میکنند و نتیجهی ناخوشایندی به بار میآورند. توجه به واژگان بهعنوانِ حاملهایی قدرتمند و نیز تصمیمهای زبانی ما در انتخابِ واژگان بسترِ امن و ارزشمندی برای یک گفتوگوی مؤثر میسازند. جدولِ زیر نمونهای از چنین ملاحظههای زبانی است:
نگوییم… | بگوییم… | چراکه |
ارتکاب به خودکشی مرتکبِ خودکشی شدن | مردن در اثر خودکشی مرگ با خودکشی درگذشتن در اثرِ خودکشیاز دست دادن جان در اثر خودکشی | در واژهی «ارتکاب» یا مصدرِ «مرتکب شدن»، خودکشی گناه یا جرم معنا میدهد، درحالیکه استفاده از عبارتهای خنثی مانندِ «مرگ در اثر خودکشی»، به از بین بردنِ عنصرِ شرم یا سرزنش کمک میکند. |
خودکشیِ موفق خودکشیِ ناموفق | درگذشتن در اثرِ خودکشی یا اقدام به خودکشیِ کُشنده جانِ سالم به در بردن از خودکشی یا اقدام به خودکشیِ غیرکُشنده | واژهی «موفق» برای یک دستاورد یا امر مثبت بهکار میرود و استفاده از آن برای خودکشی که نتیجهای غمانگیز دارد، مناسب نیست. خودکشی نمیتواند موفق یا ناموفق باشد، بلکه اقدامی کُشنده یا غیرکُشنده است. |
همهگیریِ خودکشی سر به فلک کشیدنِ خودکشی | افزایشِ خودکشی | واژگانی مانندِ «همهگیری»، وحشت ایجاد میکنند و خودکشی را اجتنابناپذیر یا عمومیتر از آنچه واقعاً هست نشان میدهند. استفاده از واژگانی با بارِ عاطفیِ کمتر مانندِ «افزایش» میتواند از القای حسِ ناامیدی یا ناتوانی در برابرِ یک تقدیرِ شوم جلوگیری کند. |
تمایل به خودکشی گرایش به خودکشی | مواجه بودن با خودکشی فکر کردن به خودکشی رنج بردن از فکرِ خودکشی تجربه کردنِ افکارِ خودکشی | ظرفیت و وسعتِ اندیشههای افراد بیشتر از افکارِ خودکشیشان است، بنابراین نباید آنها را با تجربهی خودکشیشان تعریف کرد. |
افسردهها، اسکیزوفرنیکها/دوقطبیها… بیمارانِ روانی معتادان | کسانی که افسردگی دارند/ اشخاصی که اسکیزوفرنی دارند / افرادی که اختلالِ دوقطبی دارند… افراد مبتلا به بیماریِ روانی افرادی که به موادی اعتیاد دارند افرادِ درگیرِ اعتیاد | استفاده از این عنوانها تمام هویتِ افراد را به تشخیصِ بیماریِ آنها تقلیل میدهد؛ هویتِ انسانها با بیماریهایشان یکی نیست، آنها همانطور که هویتی دارند، میتوانند بیماریهایی هم داشته باشند. هویتِ افراد با شرایطِشان تعریف نمیشود. |
واکنشِ فوری در شرایطِ بحرانی و رفتارِ مناسب با نوجوانی که نشانههای هشداردهنده دارد
گامِ نخست زیرِ نظر گرفتنِ نوجوان و تمرکزِ بیشتر بر رفتارهای او و گامِ بعدی گشودنِ راهی برای یک گفتوگوی خصوصی با اوست. در این گفتوگو، ضمنِ در نظر گرفتنِ فضاسازی و ملاحظاتِ زبانی، باید تدابیری برای طرحِ مسأله اندیشید؛ طوریکه نه یکباره سرِ اصلِ مطلب برویم و نه حرفهای ما یک احوالپرسیِ معمولی جلوه کند. بهطورِ مثال، آغازِ گفتوگو با جملهای مانندِ «به نظر میآید که این روزها چیزی ذهنِ تو را به خودش مشغول کرده است»، علاوه بر اینکه توجهِ ما را به فرد نشان میدهد و حسِ تنهاییِ را در او کمرنگ میکند، با تقویتِ احساسِ نزدیکی، راهِ ادامهی گفتوگو را باز میگذارد.
بهتر است گفتوگو را با سؤالی از کودک یا نوجوان آغاز کنید تا ارزیابی دقیقتری از احساسات و عواطف و اطلاعات او دربارهی موضوع به دست آورید، سپس گفتوگو را بر اساس و با در نظر گرفتن این دادهها پیش ببرید.
در این گفتوگو مطمئن شوید کودک یا نوجوان از چه منابعی برای گردآوری اطلاعات در این باره استفاده و با چه گروههایی دربارهی موضوع صحبت میکند. مطمئن شوید این منابع معتبر هستند یا نه!
رفتارهایی که میتوانند شرایط را برای نوجوانانی که به خودکشی فکر میکنند بحرانیتر و آنها را به خطر نزدیکتر کنند
بیاعتنایی به افکارِ نوجوانان، جدی نگرفتنِشان، بیتوجهی به گفتههایشان، به شوخی و تمسخر گرفتنِ حرفهای آنان، واکنشهای از سر داوری و ارزشگذاری، تحمیلِ بارِ عاطفی، تشدیدِ عذابِ وجدان یا برخوردهای توهینآمیز به احساسِ ارزشمندی و امنیت در نوجوانان آسیبِ جدی میزند و عاملِ تقویتِ فکرِ خودکشی در آنان میشود.
رفتارِ مناسب با نوجوانی که به دلیلِ فکر کردن یا اقدام به خودکشی مدتی غیبت داشته و دوباره به مدرسه برگشته است
در این موقعیت، بهجای نادیده گرفتنِ آنچه نوجوان از سر گذرانده است یا یادآوریِ مستقیمِ آن تجربه در حضورِ دیگران، باید متناسب با شناختی که از او و انگیزههایش بهدست آوردهایم، زمینههای یک گفتوگوی التیامبخش را با او فراهم کنیم. بهتر است چنین گفتوگویی توسطِ معلمانی انجام شود که رابطهی نزدیکتر و صمیمیتر با فرد دارند. گوش دادنِ فعالانه، پرهیز از ایجادِ حسِ گناه یا شرم، تمرکز بر توانمندیهای فرد و به رسمیت شناختنِ احساساتِ او، از دیگر بایستههای یک گفتوگوی التیامبخش در چنین موقعیتی است.
ترومای بازماندگانِ خودکشی و همراهی با نوجوانانی که همکلاسیشان را در اثرِ خودکشی از دست دادهاند
بازماندگانِ خودکشی، علاوه بر غمِ از دست دادن، با چالشهایی دستوپنجه نرم میکنند که فرآیندِ سوگواری را برایشان طولانیتر و پیچیدهتر میکند. نوجوانانی که همکلاسیشان را در اثرِ خودکشی از دست میدهند، اغلب با «چرا»های بزرگی روبهرو میشوند که بر دشواریِ هضمِ واقعه میافزاید: چرا این کار را کرد؟ چرا نتوانستم کاری برایش انجام دهم یا مانعش شوم؟ چرا آنقدر به او نزدیک نبودم که تصمیمش را با من در میان بگذارد؟ چرا آنقدر برایش اهمیت نداشتم که بهخاطرِ من دست به این کار نزند؟… این چراها احساساتی مانندِ ناکارآمدی، سرزنش، شرم یا گناه را در بازماندگان بر میانگیزند و آنها را در شرایطِ بحرانی قرار میدهند. بنابراین همراهیِ مؤثر با نوجوانان در این موقعیت نیازمندِ درکِ پیچیدگیهای فرآیند سوگواری، همدلی و پرهیز از برانگیختن یا تشدیدِ این عواطف ناخوشایند است.
تعامل با والدین دربارهی نشانههای هشداردهنده در فرزندشان
یک رفتار شایع میان والدین مقاومت در برابر این ایده است که فرزندشان ممکن است در معرض خطر یا دچار مسألهای غیرمعمول باشد. ضرورتِ ارتباطِ خانه و مدرسه در این مورد ایجاب میکند، ضمنِ ریشهیابیِ دلایلِ مقاومت یا خشمِ خانوادهها، چراغِ گفتوگو با آنان همواره روشن بماند. برای جذب والدین به چنین گفتوگویی باید شناخت بهتری از آنها به دست آورید و به دنبال بسترها و مسائلی باشید که با روحیهی آنها سازگار است و حساسیتهای آنها را در نظر میگیرد. بهطورِ مثال اگر والدین به هیچ عنوان گفتوگو دربارهی این موضوع را برنتابند، میتوان بهجای طرحِ مستقیمِ مسأله، گفتوگو را با صحبت از رفتارهای عمومیِ دانشآموز آغاز کرد. به این ترتیب علاوه بر اطلاعرسانیِ غیرمستقیم به آنها و بالا بردنِ حساسیتِ آنان نسبت به موضوع، فرصتی ایجاد میشود تا معلم به اطلاعاتی از درونِ خانه دست یابد و بتواند احتمالِ ارتباطِ رفتارهای هشداردهندهی دانشآموز با محیطِ خانه را بررسی کنند.
مواجهه با مسأله برای آموزشگران یا والدینی که به خدماتِ تخصصیِ سلامتِ روان دسترسی ندارند
معلمانی که به دلیل تدریس در مناطقِ کمبرخوردار یا به هر دلیل دیگری، به خدمات تخصصی سلامت روان دسترسی ندارند، میتوانند با ایجادِ حلقههای گفتوگو میان همکاران در مدرسه یا معلمانی خارج از محیط مدرسهای که در آن تدریس میکنند، بستری برای تبادل مشاهدهها، بررسی چندجانبه و همفکری در یافتنِ راهی برای گفتگو با دانشآموزانِ در خطر فراهم کنند. هماندیشیِ معلمان در چنین موقعیتهایی موجب همافزایی میشود و برای بازگرداندنِ احساسِ امنیت به دانشآموزانِ در خطر راهگشاست. بهطور کلی ما باید همان حساسیت و توجهی را که به بهداشت و نظافت بدن داریم، نسبت به بهداشت روان داشته باشیم. مثلا همانطور که با شستنِ دستها از برخی بیماریها پیشگیری میکنیم و دست شستن را رفتاری طبیعی، عمومی و موردِ انتظار بهشمار میآوریم، بهعنوان معلم یا والد باید همین برخورد را با بهداشت روان کودکان و نوجوانان داشته باشیم. بهداشت روان، مانند بهداشت بدن، حوزهای عمومی است که مهارتهای پیشگیرانهی بسیاری را دربرمیگیرد. بنابراین، در صورت دسترسی نداشتن به خدمات تخصصی سلامت روان، معلمان و والدین میتوانند با تمرکز بر بهداشت روان، یادگیری و بهکار گرفتن آن، مهارتهای پیشگیری را در ارتباط با کودکان و نوجوانان تقویت کنند تا وقوعِ وضعیتهای حاد و بحرانی کاهش یابد.