مرجع: Association for Supervision and Curriculum Development
نویسندگان: Jeanette A. Hartman، Emily K. DeCicco، Gayle Griffin
تاریخ انتشار: ۳۰ آذر ۱۴۰۲
مدت مطالعه: حدود ۱۲ دقیقه
سالها پیش، دبستان فورت پیت (Fort Pitt) بزرگترین، دردسرسازترین و مخوفترین مدرسه در میانِ مدارسِ دولتیِ منطقهی پیتسبورگ بود؛ مدرسهای در محلهای بسیار فقیرنشین از آمریکاییانِ آفریقاییتبار که بیشتر از هر مدرسهی دیگری در آن منطقه، دانشآموزان فقیر و ضعیف را در خود جای داده بود، طوری که معلمان و دانشآموزان، همه از آمدن به مدرسه نفرت داشتند.
اما مدرسهی فورت پیت داشت تغییر میکرد. نشانهی اول آن بالا رفتن نمرههای نوشتنِ دانشآموزان در یکی از آزمونهای سراسری بود. در سال ۱٩٩٣ فقط یک درصد دانشآموزان کلاس چهارم و سه درصد دانشآموزان کلاس پنجم نمرههایی بالاتر از میانگین کشوری داشتند. در سال ۱٩٩۴، این ارقام به سی درصد در کلاسِ چهارم و پنجاه درصد در کلاسِ پنجم افزایش یافت. حضور بچهها در دفتر مدیر مدرسه به دلیل مسایل انضباطی هم ۷۱ درصد نسبت به سال قبل کم شده بود و تغییرات چشمگیری در احساس تعلق دانشآموزان به مدرسه و روابط میان آنها مشاهده میشد
چه اتفاقی افتاد؟
اجرای طرحی به نامِ «پژوهش مستقل» برای دانشآموزان کلاسهای چهارم و پنجم در این مدرسه، محور اصلی این تحول بود. بهترین تعریف برای رویکردی که در این طرح دنبال میشد این است: تحقیق هدایت شده. معلمانِ این مقطع، در یک بازهی چهار ماهه، ماهی یک هفته، برنامهی معمول کلاس را کنار میگذارند و هر کدام یک گروه دَه نفره از دانشآموزان را در بررسی عمیق یک موضوع هدایت میکنند.
دانشآموزان، درست مثل دانشجویانِ دانشگاه که در انتخاب واحدها و درسها مختارند، میتوانند موضوع پژوهش را از فهرست انتخاب کنند. گزینههای موجود در فهرست، مثل درسهای دانشگاه متنوع و تلفیقی هستند: معماری، ستارهشناسی، بازیافت، پرتاب موشک، اقیانوسشناسی، برق، حمل و نقل، جنگلها، آشپزی و مطالعهی کشور مکزیک. همهی این موضوعات، اهداف مشخص آموزشیِ آن مقطع در علوم، ریاضی، خواندن و نوشتن و پژوهش را دربرمیگیرند. در حقیقت معلمان، با انعطافپذیری، برنامهی درسی را با علایقِ در حالِ تغییر و توسعهی دانشآموزان سازگار میکنند.
دانشآموزان در آن هفتهی مشخص، از لحظهی ورود به مدرسه در یک کلاس میمانند و برخلاف روزهای عادی، برای هر درس به کلاسهای متفاوت نمیروند. به عبارت دیگر از جابهجاییهای حواسپرتکنِ چهل دقیقه یکبار خبری نیست. با این حال تنوع و امکانهای متعددی برای آنها در نظر گرفته شده است؛ میتوانند انتخاب کنند که در هر روز با یک یا دو همکلاسی کار کنند، در گروه مشغول شوند یا در فعالیتهایی خارج از مدرسه مانندِ اردوهای یکروزه، شرکت در برنامهی سخنرانی یا خدماترسانی به دیگر دانشآموزان و والدین حضور یابند.
مثلا در جریان یک پروژهی پژوهش مستقل با موضوع برق، دانشآموزان روز سهشنبه به مرکز علوم تجربی پیتزبورگ رفتند، چهارشنبه از شرکت برق بازدید کردند و پنجشنبه به کلاس سومیها دربارهی برق درس دادند. در پروژههای دیگر، دانشآموزان با شهردار ملاقات کردند، فرآیند چاپ یک روزنامه را از نزدیک دیدند، در یک کلاس تغذیهی دبیرستان آشپزی کردند و در آزمایشگاههای کامپیوتر و رباتیک دانشگاه کارنگی ملون مشغول شدند.
کار گروهی بچهها در پروژهی برق، ساختن ماکت شهر با مقوا بود، شهر مقواییشان را با لامپهایی که با کمک مدار و باتری روشن میشد نورپردازی کردند و نتیجهی کارشان را در آخرین روز هفته، در جمع دانشآموزان، والدین و اهالی محل ارائه دادند.
برنامهی هفتگی این بود: صبح زود وقت مطالعه دربارهی برق بود، سپس دانشآموزان برگهی «چی یاد گرفتم» را پر میکردند یا آموختههای همان روز را در دفتر یادداشت روزانهشان مینوشتند. کودکان میتوانند در زمانِ کارِ فردی از میانِ انواعِ امکاناتِ مکملِ آموزشی آنچه را میخواهند انتخاب کنند و میدانند که این زمان تنها به آنها تعلق دارد.
در میانهی راه دانشگاه ایندیانا (ایالت پنسیلوانیا) به پروژه پیوست، با فراهم کردن امکانات بیشتر فرصت همراهی تعداد معلمان بیشتری با این کلاس فراهم شد و نسبت تعداد شاگرد به معلم در هر کلاس کاهش یافت. دانشجویان رشتهی تربیت معلم دورهی کارآموزیشان را در این مدرسه گذراندند و بطور تماموقت در طراحی، آموزش و ارزیابی پروژهها به مدرسه کمک کردند. هر کدام از آنها یک کلاس داشتند و هریک از پروژهها را سه نوبت اجرا میکردند. استاد راهنمای دانشجویان هم در این پروژه شرکت داشت؛ هم دانشجویان را هدایت میکرد و هم با دانشآموزان کار میکرد. مدیر مدرسه نیز میان دانشآموزان حاضر میشد و با آنها در ارتباط بود.
اصول راهنما
برای طراحی پروژهی پژوهش مستقل هفت اصل بنیادین در نظر گرفته شد:
١- همهی دانشآموزان این توانایی را دارند که موضوعهای عمیق و پیچیده را فرا بگیرند.
۲- مطالعه و بررسی عمیق مفاهیم، یادگیری را افزایش میدهد.
٣- یادگیری سریع و عمیق هنگامی رخ میدهد که فرآیند یادگیری به صورت جمعی و مشارکتی طراحی شده باشد.
۴- بررسی هر مهارت با دیدگاه انتقادی پیشنیاز یادگیری آن مهارت است.
۵- یادگیری وقتی معنادارتر میشود که با زندگی روزمره ادغام شود.
۶- کودکان زمانی میتوانند توانمندیها و قابلیتهای حقیقی خود را بروز دهند که بزرگسالان به علایق و منافع آنها توجه کنند.
٧- خانواده و اجتماع، اجزای ضروری و جداییناپذیرِ یادگیری هستند.
دستآوردها و نتایج
مهمترین دستآورد اجرای «پروژهی پژوهش مستقل» افزایش مشارکت و تعهدِ دانشآموزان کلاس چهارم و پنجم دبستان فورت پیت بود. بسیاری از نیازهای فکری و اجتماعی دانشآموزان با مشارکت در پروژهها برآورده شد و بچهها، حین مشارکت در پروژه توانستند موضوعاتی را که در ظاهر فقط به محیط مدرسه مربوط میشود، با زندگی روزمرهی خود پیوند دهند. یکی از معلمان اینطور نتیجه گرفت: «دیگر لازم نیست دائم بچهها را کنترل کنم چون مهارت خودکنترلی را به دست آوردهاند.» این هم بازخورد یکی از دانشآموزان است: «معلم مدام سر ما داد نمیزند، اتفاقا انتظار دارد که صحبت کنیم.»
از آنجا که در یادگیریِ پژوهشمحور دانشآموزان باید بیش از آنچه در یک کلاسِ رایج روی میدهد، به یکدیگر تکیه کنند، مهارتهای مورد نیاز برای همکاری و کار مشارکتی در آنها تقویت شده بود. همچنین، معلمان پیش از حاد شدنِ مسألههای دانشآموزان، فرصتِ بیشتری برای حلِ چالشها و مناقشهها با همکاری و همراهیِ خود دانشآموزان داشتند.
میانگین معدل بچهها و نمرههای آنها در آزمونهای سراسری منطقه روندی افزایشی داشت. دلیلش هم این بود که نقاط قوت و توانمندیهایشان به دلیل تشویق ابتکارها و خلاقیتهایشان آشکار شده بود. علاوه بر این، موفقیتها و دستآوردها برای بچهها شأن و اعتبار به همراه داشت و یادگیریِ پژوهشمحور از نظر بچهها به لحاظ اجتماعی ارزشمندتر از یادگیری به شیوهی سنتی بود. دانشآموزان در قالبِ گشتوگذار، نسبت به شرکت در پژوهشِ گروهی تمایلِ بیشتری داشتند.
خبره شدن در یک موضوع باعث رشد فکری بچهها شد. دانشآموزان پس از اجرای پروژه در عمل دیدند که پشتکار چطور به یادگیریِ مفاهیم و مهارتها کمک میکند. آنها علاقه و توجه خاصی به حرفهها و مشاغل مختلف نشان میدادند و از مهارتهایی که در خلال یادگیریِ مبتنی بر پژوهش فرا گرفته بودند، در کلاسهای معمولی هم استفاده میکردند.
با افزایش تعاملِ دانشآموزان با مدرسه، تعاملِ خانوادهها هم افزایش یافته بود. یکی از والدین چنین نظری داشت: «حالا میفهمم چرا فرزندم تازگیها اینقدر برای یادگرفتن هیجانزده است».
اثر مثبت این روش در تمام مدرسه محسوس بود. با پایان پروژه، همهی معلمها راهبردهای این روش را در کلاسهای معمول هم به کار گرفتند و نقش معلم از منبع قطعی اطلاعات و آموزش به «یکی از منابع موجود» تغییر کرد. دانشجویان دانشگاه ایندیانا که برای آموزش در مناطق دیگر آماده میشدند، به درک بهتری از نیازهای بچهها رسیده بودند و مهارتهای مورد نیاز برای تدریس در آنها ارتقا یافته بود. یکی از معلمان جوان دربارهی تجربهاش میگوید: «کلاسهای سنتی مثل این است که بخواهی تنیس یاد بگیری بدون اینکه راکت را لمس کنی و به توپ ضربه بزنی. ما با اجرای پروژههای یادگیری پژوهشمحور داریم تنیس را بطور عملی تمرین میکنیم و یاد میگیریم». نظر معلم دیگری هم این بود: «حالا احساس میکنم برای گرفتن و ضربه زدن به هر توپی آمادهام، توپهایی که مورب به سمتم میآیند، توپهای سریع یا ضربههای محکم.»
مواجهه با چالشها
دستاوردهای اجرای طرح پژوهش مستقل، نتیجه آن چیزی است که کوبان (۱٩٨٩) شجاعت، عقلانیت و انرژی ساخت یک مدرسهی خوب مینامد، در حالی که ترسها و مشکلات فراوان همچنان وجود دارند. در جریان پروژه این چالشها پیش آمد و برطرف شد:
- معلمان قانع شدند که رویکرد پژوهشمحور به یادگیری دانشآموزان خللی وارد نمیکند و آنها با وجود اینکه به روش سنتی آموزش نمیبینند، اطلاعات لازم را دریافت میکنند و یاد میگیرند. مقاومت معلمان بزرگترین چالش بود. تعامل با گروههای کوچک قابلیتهای هر یک از دانشآموزانن را به آنها نشان داد.
- پیشفرضی میان معلمها و حتی خود دانشآموزان وجود داشت مبنی بر اینکه بچههای یک محلهی ضعیف و محروم نمیتوانند درست تصمیم بگیرند و انتخاب کنند. تلاش شد تا این پیشفرض از ذهن معلم ها و دانشآموزان پاک شود.
- این ادعا که ارتقای کیفیت آموزش در مدارس شهری پر هزینه است به چالش کشیده شد. پروژهی پژوهش مستقل با جابهجایی منابع مالی، دخیل کردن مشاغل و شرکتهای محلی و در آخر با اتکا به نبوغ خود بچهها خرج زیادی برای مدرسه نداشت. (در هر نیمسال تحصیلی معلمان و دانشجویان دانشگاه ایندیانا اجازه داشتند سه اردوی یکروزه برگزار کنند و برای برگزاری هر کدام مبلغ ۱٠٠ دلار در اختیار داشتند.)
در انتها، شیرینی تاثیر این روشِ یادگیری روی زندگی بچهها مثل آبی بود بر آتش همهی خستگیها.