تاریخ انتشار: ۱۶ تیر ۱۳۹۵
شناسایی پیشفرضها، آن فکرهای ناشناختهماندهای که ته ذهنمان جا خوش کردهاند و خیلیهایشان خیلی پیش از اینکه به دنیا بیاییم شکل گرفتهاند و سینه به سینه نقل شدهاند و قدرت گرفتهاند و به ما رسیدهاند، از مهمترین بخشهای تفکر نقاد است. ناشناخته ماندن این پیشفرضهای اغلب بدیهیپنداشتهشده و تردیدناپذیر عامل مشکلات و اختلافهای زیادی است و باز شدن گره این مشکلات در گرو بیرون کشیدن پیشفرضها است.
یک مثال ساده واکنش به صحنهای است که بسیاری از ما در سطح شهر با آن روبهرو شدهایم؛ فردی که بیحال و نزار گوشه پیادهرو افتاده. یک برداشت محتمل این است که «او یک بیکار ولگرد معتاد است» و برداشت دیگر اینکه «این مرد به کمک احتیاج دارد». در برداشت اول پیشفرض این است که فقط آدمهای بیکار و ولگرد و معتاد کارشان به گوشه خیابان میکشد و پیشفرضی که در پَسِ برداشت دوم وجود دارد این است که هر کس که بیحال و ناتوان کنار خیابان افتاده باشد، به کمک احتیاج دارد.
یکی از شرکتکنندگان دورهی تفکر سنجشگرانه مدرسه افروز برای تمرین شناسایی پیشفرضهای ذهنی و نحوهی شکار آنها از لابهلای تحلیلها و نتیجهگیریهای روزمره فعالیتی طراحی کرده و آن را با مشارکت گروهی هفت نفره از دوستانش اجرا کرده است. در این فعالیت او تصویری را به شرکتکنندگان نشان داده و از آنها خواسته آنچه با دیدن تصویر به ذهنشان میرسد بگویند، سپس به دنبال شواهد و دلایلی بگردند که بر اساس آنها تصویر را تجزیه و تحلیل کردهاند. نتیجهی فعالیت نشان میدهد که شرکتکنندگان بر اساس فضای ذهنی و تجربههای شخصیشان برداشتهای متفاوتی از یک موضوع واحد دارند.
گزارش این فعالیت و پیشنهادهای افروز برای بهبود فعالیت و اجرای آن را در فایل پیدیاف که پیوست شده است، بخوانید.