مرجع: How to be a modern parent
تاریخ انتشار: ۱۱ خرداد ۱۴۰۲
مدت مطالعه: حدود ۲۱ دقیقه
همهی پدرها و مادرها میخواهند بهترین پدر/مادر ممکن برای فرزندشان باشند، بهترین نسخهی ممکنِ خودشان. این خواستهای سرراست و به ظاهر ساده است. وقتی پیچیده میشود که میرویم دنبال توصیههای تخصصی و میفهمیم روی هر موضوعی که دست بگذاریم کلی نظر و پیشنهاد و تحقیق وجود دارد که هر کدام چیزی میگویند و جاهایی حتی با هم در تناقضاند. دکتر لیزا دمور (Lisa Damour) روانشناس، پژوهشگر، مشاور یونیسف و نویسندهی کتاب گرهگشایی (Untangled) و دکتر پری کلاس (Perri Klass) استاد روزنامهنگاری دانشگاه نیویورک و پزشک اطفال با تهیهی یک راهنمای نسبتاً طولانی برای نیویورکتایمز تلاش کردهاند پدر/مادرهای سردرگم میان توصیههای متنوع را نجات دهند و کمی از پیچیدگی یک پدر/مادر خوب بودن بکاهند.
آنها در این مطلب دربارهی شکلی از والدگری صحبت میکنند در آن هیچیک از پدر/مادرهای خود را فراموش و قربانی فرزندپروری نخواهند کرد. این برای آنها یک اصل اساسی است.
تأکید میکنیم که پدر/مادر در این مقاله به هویت جنسی و جنسیتی مشخصی اشاره نداره، بلکه به نقش پدر یا مادر ارجاع میدهد. هر کس صرف نظر از اینکه پدر یا مادر بیولوژیک کودک باشد، میتواند پدری یا مادری را برای او ایفا کند.
سبک والدگری
پژوهشها میگویند که برای پرورش یک بچهی متکی به خود با عزت نفس بالا، لازم است پدر/مادری مقتدر باشید، نه اقتدارگرا. والدگری مقتدرانه (authoritative parenting) سبکی از والدگری مبتنی بر همکاری و همفکری است که در آن پدر/مادر کودک را به استقلال تشویق میکند و در عین حال برخی محدودیتها را هم اعمال میکند. اگر میخواهید فرزندتان به حرفهای شما گوش کند، احترام بگذارد و به جای ترسیدن از شما، به شما اعتماد داشته باشد؛ همینطور اگر میخواهید پدر/مادری حمایتگر باشید، نه پدر/مادر هلیکوپتری (پدر یا مادری که در جزئیترین رفتارها و کارها مثل هلیکوپتر بالای سر فرزندش پرواز میکند و کارهای او را زیر نظر دارد) والدگری مقتدرانه را پیشنهاد میکنیم.
البته همهی اینها به حرف آسان و در عمل سخت است. چهطور میتوان به تعادل رسید؟
هرچه فرزندتان بزرگتر شود، مشکلاتش هم تغییر میکند و البته فکر شما هم رشد میکند اما رویکرد شما باید ثابت، محکم، دوستانه و محبتآمیز بماند. به بچهها کمک کنید تجربه کنند و از تجربههایشان بیاموزند. این به اعتماد به نفسشان کمک میکند و باعث میشود شما هم یاد بگیرید چهطور با چالشها روبهرو شوید. در هر مرحلهی زندگی کودک، از همان وقتی که میخواهید به تنها خوابیدن عادت کند یا حل اختلاف با باقی بچهها را یادش بدهید، مهم است انتظاراتتان را با تواناییها و سطح رشد او تنظیم کنید.
به خاطر داشته باشید در والدگری راه درست یا غلطی وجود ندارد. بهترین کاری که از عهدهتان بر میآید را انجام دهید، به خودتان اعتماد کنید و از همراهی با موجود کوچکی که در زندگیتان هست لذت ببرید.
نظم و روتین در زندگی بچهها
بچهها که به دنیا میآیند از آنچه ما با عنوان فرهنگ میشناسیم خالیاند. یکی از وظایف پدر/مادر این است که او را به موجودی متمدن تبدیل و به اصطلاح تربیتش کنند. یک اصل کلیدی در این فرآیندِ نهچندان ساده صبر و ثبات قدم است؛ یعنی باید یک قانون را بارها و بارها تکرار و اجرا کنید. یکی از راهکارهای رایج در فرآیند عادت دادن بچهها به چارچوبهای مختلف گوشهنشانی (time-out) است؛ به معنای محروم کردن موقت و کوتاهمدت کودک از انجام کاری که دوست دارد (مدت آن بنا به سن کودک متغیر است). این روش برای «بعضی» از بچهها مناسب است و پدر/مادر باید با توجه به شناختی که از فرزندشان دارند یا با مشورتِ متخصص این روش را انتخاب کنند. پدر/مادر هم البته گاهی خودشان به گوشهنشانی نیاز دارند و باید حواسشان به چنین موقعیتهایی باشد. وقتهایی که احساس میکنید کنترل همه چیز از دستتان در رفته، حتماً نفس عمیق بکشید. بسیاری از پدر/مادرها -بهویژه مادرها- در سالهای گذشته و با وجود محدودیتها و تغییراتی که همهگیری کرونا در زندگی خانوادهها ایجاد کرد، اضطراب بیش از حدی را تجربه کردهاند. به عنوان پدر/مادر مراقب خودتان باشید و بدانید یک پدر یا مادر هم حق دارد گاهی از بار سنگین والدگری تماموقت خسته شود. از این خستگی احساس عذاب وجدان نداشته باشید.
یک راهکار مفید دیگر پرت کردن حواس است. هر بار که کودک کار نادرستی انجام میدهد مجبور نیستید صحنه را به تقابلِ درست و غلط تبدیل کنید. بیتوجهی شما به کار خطا این پیام را به کودک میدهد که با انجام آن کار نمیتواند توجهی جلب کند یا به هدفی برسد. با استفاده از این تکنیک پای موضوع یا کار دیگری را به میان بکشید تا کار به جدال نکشد. بهطور کلی، در جریان تربیت کودک باید این پیام انضباطی را به او بدهید که او را دوست دارید اما این به معنای این نیست که همهی کارهایش را دوست دارید و تأیید میکنید؛ گاهی پیش میآید که یک کار یا رفتارِ مشخص او را دوست ندارید و تأیید نمیکنید.
تمرکز بر تحسین به جای تنبیه. تنبیه بدنی باعث پرخاشگری بچهها میشود. بهطور کلی پدر/مادری که به جای جریمه کردن کودک بهخاطر کار نادرست، در ازای کارهای خوب به او جایزه میدهد خود را در موقعیت برنده قرار میدهد. بنابراین، موقعیتهایی ایجاد کنید که کودک به جای جریمه شدن، به خاطر کار خوبی که انجام داده، تحسین شود. دریافت توجه مثبت باعث میشود کودکْ کار خوب را تکرار کند. با همهی اینها، شما در قامت یک پدر یا مادر بالاخره گاهی مجبور میشوید نقش «آدم بده»ی داستان را هم بازی کنید، به کودک «نه» بگویید یا او را از انجام کاری بازدارید. بچهها در چنین موقعیتهایی از دست شما عصبانی میشوند، اما اشکالی ندارد؛ حد و مرزها در همین موقعیتها برای بچهها روشن میشود. قرار گرفتن در این موقعیتها برای شما هم سخت است، پس مقابل آینه بایستید و تکرار کنید: «من رفیقت نیستم، پدر/مادرتم».
ما به عنوان پدر/مادر باید به فرزندمان کمک کنیم رفتارهایش را تنظیم کنیم، این با دیکته کردن یک فکر یا احساس به آنها تفاوت دارد. مثلاً نمیتوانیم مجبورش کنیم همکلاسیای که یک بار مداد رنگیاش را بیاجازه برداشته دوست داشته باشد، آنچه باید بگوییم این است که با وجود اینکه همکلاسیاش را دوست ندارد، حق ندارد او را بزند؛ یا میتواند عصبانی، ناراحت و کلافه باشد اما نمیتواند به دیگران بیاحترامی کند.
وقتی احساسات منفی را به رسمیت بشناسیم و کودکی که توانسته احساسات منفیاش را مدیریت کنید تشویق کنیم، وظیفهی تربیتی ما به عنوان پدر/مادر -مسئولیت تبدیل کودک به موجودی متمدن- آسانتر میشود. از موقعیتهایی که خودتان نتوانستید احساساتتان را بهخوبی مدیریت کنید و بدرفتاری کردید، به عنوان فرصتی برای آموزش یک روش متمدنانه استفاده کنید: عذرخواهی کنید.
یک نکتهی مهم دیگر دربارهی احساسات منفی این است که به کودک بگوییم همهی ما موقعیتهای غیرعادی را تجربه کردهایم و عصبانیت و کلافگی و باقی احساسات منفی در چنین شرایطی عادیست. پس اگر از اینکه قرار بازی با دوستش به هم خورده عصبانی و کلافه است، نباید از بیان احساسات منفیاش خجالت بکشد یا آنها را انکار کند و پس بزند. مهم این است که روشهایی برای تخلیهی احساسات منفی به او یاد بدهیم که به خودش و دیگری آسیب نزند.
قلدری
بچهها برای مدیریتِ قلدری (Bullying) و تعارض (Conflict) به کمک شما نیاز دارند. وقتی به بهترین نحو میتوانید به آنها کمک کنید که بدانید با کدامیک روبهرو هستید. قلدری موقعیتی است که در آن طرفی که قدرت بیشتری دارد از قدرتش برای ارعاب دیگران و باجگیری از آنها سوء استفاده میکند. قلدری اغلبْ با خشونت و پرخاشگری همراه است. کودکی که تحت قلدری است، بهطور مستمر توسط فرد یا گروهی از کودکان که از او قویترند آزار میبیند. این کودک در معرض بدرفتاری است و نمیتواند از خود دفاع کنند. اما کودکی که درگیر یک تعارض است، در ایجاد یک رابطهی دوستانه و مسالمتآمیز با دیگر همسالان مشکل دارد و بهسختی با دیگر طرفین رابطه کنار میآید.
اگر کودکی مورد قلدری قرار میگیرد مهم است به او اطمینان دهید که سزاوارِ حمایت است، نباید خجالت بکشد و باید بزرگترها را در جریان همهچیز بگذارد. علاوه بر این باید به بچهها یادآوری کنید اگر شاهد قلدری کودکی علیه کودک دیگری بود نباید منفعلانه کنار بایستد و نظارهگر باشد. فارغ از اینکه نسبت به کودکی که قربانی قلدری است چه احساسی دارد -دوستش دارد یا نه، با او صمیمی است یا نه- از او انتظار میرود یکی از این سه کار را انجام دهد: مقابله با قلدر (اگر خودش نمیترسد و چنین مقابلهای در توانش است)، همراهی با قربانی، اطلاع دادن به یک بزرگتر.
وقتی کودک با تعارض مواجه شده، باید به او در یادگیریِ حل مسالمتآمیز تعارض، بیان نیاز خودش ضمنِ توجه به نیازهای دیگران، در نظر گرفتن نفع خودش ضمن توجه به منافع دیگران و دفاع از حق خودش بدون ضایع کردن حق دیگران کمک کنید. این را باید در عمل به او نشان دهید و خودتان الگوی عملی او باشید. در اختلافها و کشمکشهای اجتنابناپذیری که در هر خانوادهای رخ میدهد، بدون پرخاش و عصبانیتْ گفتوگو و تنش را حل و فصل کنید؛ نیازها، احساسات و شرایط خود را بهروشنی و قاطعانه بیان کنید و در عمل به فرزندتان نشان دهید که چطور میتواند اختلافها و کشمکشها با همسالانش را قاطعانه و در آرامش و مسالمت حل کند.
ارزشهای اخلاقی
آرزوی همهی پدر/مادرها این است که آدمهای خوب و اخلاقگرایی تربیت کنند. در خانوادههایی که مذهب نقش پررنگی دارد، مشارکت در مناسبتهای مذهبی فرصتی برای مرور ارزشهای اخلاقی برآمده از مذهب و گفتوگو دربارهی آنها فراهم میشود و این ارزشها و باورها به کودک منتقل میشود.
در خانوادههایی که مذهب نقش پررنگی ندارد و مشارکت در مناسبتها و رویدادهای مذهبی در سبک زندگی خانواده جایی ندارد، پدر/مادرها باید فرصتهایی برای انتقال ارزشهای اخلاقی مورد نظرشان به کودکان ایجاد کنند. گفتوگو دربارهی پیامهای اخلاقی داستانها، مشارکت در مناسبتهای فرهنگیِ غیرمذهبی و گفتوگو دربارهی پیشینهی ارزشی این مناسبتها، یا ایجاد موقعیتهایی در زندگی روزمره مثل کمک به همسایهی سالمند و شرکت در فعالیتهای داوطلبانه و عامالمنفعه از جمله روشهایی برای نهادینه کردن ارزشهای اخلاقی در کودکان است. نکتهی مهم این است که کودکان ارزشهای شما را با تماشای نحوهی زندگیتان یاد میگیرند و درونی میکنند، نه فقط با شنیدن حرفهایی که میزنید.
فشار تحصیل و آموزش
وقتی نوبت به مدرسه میرسد، پدر/مادرها در مسیر سختی قدم برمیدارند: در عین حال که میخواهید فرزندتان تلاش کند و موفق شود، نمیخواهید فشار و اضطراب غیرضروری و نالازم به او وارد کنید. وادار کردن بچهها به اثبات تواناییهایشان بیفایده است؛ بهجای آن باید بچهها را عادت دهید که روی پیشرفت تواناییهایشان تمرکز کنند. به عبارت دیگر، بچهها باید متوجه شوند که هوش و استعداد فقط در شروع کار به آنها کمک میکند و موفقیت فقط با تلاش و کوشش مستمر و ارتقای مهارتها و تواناییهایشان به دست میآید.
در هر سن و با هر سطحی از مهارت وقتی پدر/مادرها به بچهها کمک میکنند به جای اثبات تواناییهایشان بر بهبود تواناییهایشان تمرکز کنند، برای بچهها سودمند است. به زبان دیگر بچهها باید متوجه شوند که هوش و استعداد آنها فقط شروع کار است و تواناییهای آنها با سعی و کوشش افزایش پیدا میکند. این باور جانمایهی ذهنیت رشد (Growth Mindset) است. ذهنیت رشد تأکید میکند تقویت استعدادها در گروِ یادگیری، سختکوشی، استمرار و پشتکار است.
کودکانی که با این ذهنیت و چارچوب فکری آشنا هستند نسبت به همسالانشان که باور دارند ظرفیتها و تواناییهایشان ثابت و تغییرناپذیر است، استرس کمتری دارند و عملکرد تحصیلی بهتری هم دارند. دانشآموزانی با ذهنیت رشد از بازخورد استقبال میکنند، انجام کارها و تمرینهای سخت به آنها انگیزه میدهد، و دستآوردهای همکلاسیهای مستعد و توانمندشان برای آنها الهامبخش است.
برای پرورش کودکانی با ذهنیت رشد کافی است تشویق آنها بابت سختکوشی و پشتکار را جایگزین تعریف و تمجید از هوش و ذکاوت کنید؛ مثلا بهجای گفتن اینکه «آفرین، چهقدر باهوشی!» بگویید «میبینم چطور داری تلاش میکنی و هر روز یک قدم میری جلو!»، وقتی موفق میشوند بگویید «تلاش و پشتکارت بالاخره جواب داد، آفرین!»، و وقتی نمرهی قابل قبولی نگرفتهاند و به چالش برخوردهاند، بگویید «این نمره فقط نشون میده روز امتحان چه چیزهایی یادت بود و بلد بودی. اصلا به این معنی نیست که تو چقدر میتونی در این درس پیشرفت کنی. پس بچسب بهش و دست از تلاش برندار. قول میدم موفق میشی!»
وقتی بچهها به خاطر درس و مدرسه تحت فشار غیرضروری و دائمی هستند، پدر/مادرها باید وارد عمل شوند. بعضی بچهها به دلایل مختلف -از جمله به دلیل فشار پدر/مادرها- انتظارات غیرمنطقی از خودشان دارند، از درس عقب ماندهاند، مدل یادگیری خودشان را بهدرستی نمیشناسند و به همین دلیل در مسیر درست تلاش نمیکنند. پدر/مادرها باید با معلمان مدرسه در ارتباط مستمر باشند تا بتوانند این موارد را شناسایی کنند و بهموقع وارد عمل شوند. تشخیص ریشهی مشکل به شما کمک میکند بهترین راه حل را انتخاب کنید.
مدیریت زمان
با یک رویکرد منطقی نسبت به زمان، برنامهی خودتان و فرزندتان را تنظیم کنید.
برنامهی بیش از حد فشرده
دویدن از کلاس ژیمناستیک، به اسکیت، بعد به کلاس موسیقی، بعد نقاشی، بعد زبان و … برای بسیاری از پدر/مادرها تصویر آشناییست. هرچند تماشای بچهها وقتی چیزهای مختلف را تجربه میکنند، به چالش کشیده میشوند، رشد میکنند و علائقشان را پیدا میکنند و میشناسند جذاب است، اما این جذابیت با خستگی پدر/مادر و بچهها همراه است و ممکن است گاهی به مرز فرسودگی برسد.
واکنش همهی بچهها به برنامهی فشرده یکی نیست؛ بعضی بچهها بهسرعت پیشرفت میکنند و بعضی بچهها نهتنها بعد از مدتی پیشرفت نمیکنند که علاقه و هیجان اولیه را هم از دست میدهند و بیش از حد خسته میشوند. اینجا باید مهارت اولویتبندی را بهکار بگیرید و در تصمیمگیری برای تعیین اولویتها کودک را هم دخالت دهید. بچهها باید فعالیتهایی را که واقعا به آنها علاقه دارند و برایشان مهم است را انتخاب کنند. کودکان کوچکتر در شناختن علائقشان به کمک بزرگترها نیاز دارند؛ باید نیازها و ویژگیهای کودک را بشناسید، با او گفتوگو و به او کمک کنید بفهمد چه چیزهایی را بیشتر دوست دارد و از میان علایقش کدام مهمتر است، حتی اگر این کار به معنای کنار گذاشتن کامل بعضی فعالیتها و رشتهها باشد.
در این مسیر مدام به خود یادآوری کنید هرچند موسیقی، انواع رشتههای ورزشی و کلاسهای فوقبرنامهی آموزشی و تفریحی برای کودک لذتبخش و برای آیندهی او مهم و ارزشمند است، اما بچهها به زمانهایی آزاد و بدون برنامه هم نیاز دارند و مدت آن برای هر بچه -بسته به سن و ویژگیهای شخصیتی- متفاوت است. یک نکتهی بسیار مهم این است که به بچهها کمک کنید اهمیت تعهد نسبت به کاری که شروع میکنند را درک کنند؛ اینکه نمیشود صرفا به دلیل اینکه نواختن یک قطعه است نمیتواند کلاس موسیقی را نیمهکاره بگذارد یا کلاس ورزش را ول کند چون همیشه نفر اول نیست. و نکتهی مهم دیگر؛ کمک به بچهها برای تصمیمگیری دربارهی تغییر مسیر است. استمرار علیرغم بیعلاقگی یا کاهش سرعت پیشرفت همیشه و در هر شرایطی مفید نیست. باید به بچهها کمک کنید بفهمند کِی وقت آن است که رشتهای را رها کنند و به دنبال تجربههای جدید بروند.
چطور متوجه شویم برنامه بیش از حد شلوغ است؟
هر کدام از این موارد را میبینید به این معناست که باید در برنامههای بچهها تجدید نظر کنید:
- کودک به اندازهی کافی نمیخوابد.
- کودک زمان کافی برای انجام تکالیف مدرسه ندارد.
- کودک نمیتواند با دوستانش خوش بگذراند یا با خانواده وقت بگذراند.
دبیرستانیها هم حق دارند کارهایی انجام دهند که دوست دارند. تحت فشار قرار دادن آنها برای تمرکز صد درصدی روی فعالیتهایی که تضمینکنندهی پذیرش آنها در دانشگاه است نتایج ناخوشایندی به همراه خواهد داشت، ایبسا آنها را از پذیرش در دانشگاه و رشتهای خوب دور میکند. قرار است برنامهریزی به ما کمک کند در کارهایی که باید انجام دهیم و و همینطور کارهایی که دوست داریم انجام دهیم، جا بیفتیم؛ در مقابل برنامهی بیش از حد شلوغ ما را از انجام این کارها دور میکند.
به بچهها مسئولیت بدهید
یکی از مهمترین وظایف شما به عنوان پدر/مادر آماده کردن کودک برای ورود به دنیای بزرگسالی و زندگی در دنیای واقعی است. بهویژه در دنیای امروز که بخش مهمی از زندگی بچهها در دنیای آنلاین میگذرد، با سپردن بخشی از مسئولیتهای خانواده به آنها، کمکشان میکنید با زندگی روزمره ارتباط برقرار کنند؛ مسئولیتهایی مثل بیرون گذاشتن زبالهها، انجام بعضی کارهای مربوط به خواهر یا برادر کوچکتر، آماده کردن و جمع کردن سفره یا میز غذا، رسیدگی به گیاهان یا مراقبت از حیوان خانگی.
به تفریح و خوشگذرانی که میرسد، بگذارید فرزندتان در عمل ببیند غیر از تکلیف و درس و مشق شب، چیزهای دیگری هم مهم است؛ مثل استراحت در آخر هفته یا وقتگذارنی با دوستان، گفتوگو دربارهی اتفاقهایی که در طول روز افتاده، بهروز ماندن دربارهی خبرها و آنچه در جامعه میگذرد. خلاصه اینکه؛ ما به به عنوان پدر/مادر چارهای نداریم جز عمل کردن به همهی حرفها و نصیحتهایمان، از رها کردن کار برای تفریح و وقتگذرانی با خانواده، تا کنار گذاشتن گوشی تلفن سر میز شام. بچهها به آنچه میگوییم گوش میدهند و به آنچه انجام میدهیم، نگاه میکنند.